نقد کوتاهی از داستان «‌ بیخوابی »

 

                          

 

نقد کوتاهی از داستان « بیخوابی » 

 

برای بررسی این داستان ، ابتدا داستان را به دو بخش تقسیم می کنم که قسمت اول به قبل از سوال : « چه کسی می توانست پاسخ تمام سوالاتم شود » در متن داستان و قسمت دوم به بعد از این سوال تقسیم می شوند .
در قسمت اول ، شخص اول داستان که بعد از حادثه ی رانندگی که برایش اتفاق افتاده بود ، وارد بزرگترین تغییر یا چالشی که تا بحال در زندگی اش تجربه کرده ، شده ، به دنبال کشف حقیقت است و می بینیم که در جستجوی یافتن این حقیقت با پرسیدن این سوال از خودش که : « من واقعا چه کسی هستم » چقدر راحت تر با بسیاری از واقعیت های اطرافش روبرو می شود و بسیاری از مفاهیمی که تا بحال در قالب باور هایش بودند را به راحتی زیر و رو می کند و مختصرا در این بخش با پوچی پر مفهوم یک انسان پس از مرگش رو برو می شویم .
در بخش دوم داستان ، شخص اول با شنیدن صدای همسرش به نقطه ی مقابل این پوچی و یا به عبارت بهتر تنها دلیلش برای همه چیز که همسرش است ، می رسد و بدترین دوران زندگی اش که دوران پس از مرگ همسرش و رابطه اش به عنوان یک انسان ، با روح همسرش و رازهایی که در قالب این رابطه مدام آزارشان می داد و ترس همیشگی از فاش شدنشان را به یاد می آورد و در نهایت پی می برد که انگار این بار تمام سختی هایشان به پایان رسیده و می تواند موقعیت مکانی همسرش را تجسم کند و او را لمس کند . تصمیمی که گرفته بود و خودکشی اش را به یاد می آورد و پی می برد که بعد از خودکشی و تصادف خودش هم مرده است و با این باور وارد دوره ی سوم رابطه با همسرش می شود ، که پس از دوره ی اول که دورانی بود که هردو نفرشان زنده بودند و دوره ی دوم که همسرش مرده بود و او به عنوان یک انسان زنده باهاش ارتباط داشت ، دوره ی سوم دورانی است که هر دو نفرشان مرده اند و از طریق بعد روحانی با هم ارتباط دارند .
دلیل انتخاب این اسم هم برای این داستان این است که فکر می کنم بیخوابی های این مرد نماد کلی از سختی های دوره ی دوم که بدون حضور فیزیکی همسرش سپری شده است ، می باشد و این سختی ها تنها نقطه ی پیوند دوره ی دوم و سوم که در داستان آمده اند می باشند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد